رادیو منا

آشتی با زمین

رادیو منا

آشتی با زمین

نگرانم... ( نوشته ای از ع.ن)

نگرانم... ( نوشته ای از ع.ن)  

 

عکس از کجاست؟ اینجا 

دو سه هفته ای می شود که نگرانم ، دلواپسم و روز به روز بر این دلهره افزوده می گردد.نه نگران حمله نظامی و نه محاصره اقتصادی و تحریم بانکی و نه تورم و گرانی نرخ ارز و طلا... اما نگرانم

حدود پنجاه سال پیش یعنی در سال 1340 شمسی در شهر بندرعباس شاهد پرواز انواع و اقسام پرنده ها بودم که نام بعضی از آنها را به فارسی نمی دانم پرندگانی چون آلوسیا، پتی ، دارکوب ، شاهین ، شاهینک ، عقاب و جغد و انواع قمری و کبوتر و تیهو و کبک.  گله های آهو در محل ترمینال کنونی کامیون ها به وفور دیده می شدند و گله های قوچ و میش کوهی در تمام کوه های اطراف شهر با چشم غیر مسلح . از دراج ها ، کمنزیل ها و بلبل ها می گذریم ... در همان سالهای دهه 40 که من 10 سالگی را می گذراندم در خرابه های نزدیک محلمان جغدها می نشستند و با آن چشم های درشتشان ، مستقیم به ما زل می زدند. ما چه می کردیم؟  با سنگ یا تیرکمان می زدیمشان ... نادان بودیم، نمی دانستیم چه حیوان نجیب ، بی آزار و مفیدی است. آخر به ما گفته بودند جغد شوم است ، بد یمن است ، بر سر هر خانه ای آواز سراید ، بدبختی و نکبت مهمانش خواهد شد. 

گذشت و گذشت تا اینکه  برای تحصیل و سپس گذراندن دوران خدمت سربازی از بندرعباس رفتم و دیگر جغدها را ندیدم...   

چند ماه پیش صدایی ناآشنا، شبانه سکوت خانه را  شکست، صدایی که هر شب می شنیدیم. اوایل فکر می کردیم صدای جاروی مامورین شهرداری است یا کمپرسوری که هر از گاهی نفسی می کشد یا نه، لوله آبی شکسته ؟ تمام دور خانه را با اعضای خانواده گشته و چیزی نیافته بودیم .حتی همسایه ها هم صدا را شنیده بودند ولی نمی دانستند منشا آن از کجاست.تا اینکه شبی پسرم آنها را دید! یک جفت جغد بر بلندای برجی در سوراخی که دست کسی به آنها نرسد، لانه ساخته بودند ... اشک در چشمانم حلقه زد... جغدها ما را بخشیده بودند. آنها بازگشته بودند و حالا من نگران جوجه جغدها هستم....  

ادامه دارد ....

نظرات 5 + ارسال نظر
روح اله بلوچی چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ق.ظ

متاسفانه هر روز بیشتر از روزهای قبل این صداها در لابلای انواع و اقسام آلودگیهای صوتی گم میشن..
مطلب جالبی بود.

ممنون :)

بهشب چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ

خوشم آمد از نوشته پر احساس

چه خوب

فرهاد محمدی چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:26 ب.ظ http://barbat-oud.blogfa.com

آواز جغد !
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود.
زندگی را تماشا میکرد.
رفتن و ردپای آن را.
آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.
او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد، شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند. سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است. جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای!
و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد.
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست.

چه متن زیبایی :-)

ماهی بالی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://mahibali.blogsky.com

البته بدیهی است که وقتی فضای شهری رشد کمی داشته باشد جانورانی که در حاشیه شهر زندگی می کنند عقب تر بروند . البته به جز آهو ها و قوچ ها بقیه شان را کمابیش می بینم .
طوطوی ها و کبک ها ، روبا و تورگ و الیته کلپک ها را جا گذاشتی و نمی دانم جه جوری ولی تعداد کلاغ ها زیاد شده .
یه نکته جالب هم اینه که توی شهر بندرعباس یک خزتده زنده زا زندگی می کنه به اسم روغن لیسک بعضی ها هم بهش مارانگروش میگن که فکر کنم بیشتر اسم هزارپا باشه. این موجود رو میشه دست آموز کرد هر چند وقتی ما بچه بودیم بزرگترا میگفتند از مار سمی تر است ولی آنها با آن قیافه مهربانشان هیچ آسیبی به ما نرساندن .
از نظر علمی تنها خزنده زنده زا نوعی افعی است ولی ما هم توی شهرمون یه خزنده مهربون زنده زا داریم که میتونه به یکی از سمبل های این شهر تبدیل بشه و جا داره که آدمایی که تخصصش رو دارن رو این قضیه به شکل علمی کار کنند.
زنده زایی خزندگان هم از این قرار که مثل کوسه ها تخم هایشان را تا زمان به دنیا آمدن بچه هایشان در بدن خود نگه می دارند و یک جوری تخم ها حکم جفت جنین را دارد

ممنونم از شما برای شرح مفصل.
راستی ما به روغن ریسک میگفتیم روغن دزک ولی خیلی برایم جالب بود تا الان نشنیده بودم که دست آموز شود . تا جایی که یادم است آنقدر تند ناپدید می شدند که ما صورت مهربانشان را هم هیچگاه ندیدیم.

ماهی بالی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ق.ظ http://mahibali.blogsky.com

دعوت به شرروو در ماهی بالی

سپاس از دعوت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد