رادیو منا

آشتی با زمین

رادیو منا

آشتی با زمین

بایزید بسطامی

بایزید بسطامی 

 

تابستان چند سال پیش به همراه خانواده به شهر بسطام رفتیم.به دیدار بایزید بسطامی* . در حاشیه شهر نهر آبی رد می شد و ما برای ناهار آنجا را انتخاب کردیم. دیدن زباله های پلاستیکی در آن حال و هوای عرفانی منظره خوشایندی نبود - هرچند دیدن زباله های پلاستیکی در هیچ جای دیگری خوشایند نبوده و نیست - پس به همراه پدر شروع کردیم به پاکسازی نهر و بعد با حالی خوش ناهار خوردیم. نمی دانم کار بایزید بود یا طبیعت ، آب روان نهر با خود یک اسکناس 100 تومنی برایمان آورد. برای ما آن 100 تومنی حکم مراد را داشت.  

 

* ابویزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین ،مقام و مرتبه بلند در عرفان و تصوف دارد ،متولد سال 188 هجری و پس از 73 سال زندگی در سال 261 وفات یافت....هفت بارش از بسطام بیرون کردند.شیخ گفت:"چرا مرا بیرون کنید؟" گفتند:"تو مردی بدی،تو را بیرون کنیم."
شیخ گفت :"نیکا شهری که بدش بایزید باشد."
نقلست که شبی از گورستان می آمد،جوانی از بزرگ زادگان بربطی بر سر بایزید زد،سر و بربط هر دو شکستند.جوان مست بود و ندانست که او کیست.بایزید به زاویه خویش آمد ،توقف کرد.بامداد یکی از اصحاب را خواند و پرسید:"بهای بربط چند است؟"
بهای آن معلوم کرد و زر با کمی حلوا در خرقه بست و برای  جوان فرستاد و گفت:"آن جوان را بگوی که بایزید عذر می خواهد ،زر در بهای بربط و حلوا برای آنکه غصه شکستن آن را از دل بیرون کنی."
جوان چون بدانست ،بیامد و از شیخ عذر خواست و توبه کرد و چندین جوان با او توبه کردند... 

نظرات 10 + ارسال نظر
بهشب یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ق.ظ http://behshab.blogsky.com/

بایزید رو دوست ندارم

فرهاد یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://barbat-oud.blogfa.com

سعدی هم در خصوص این حکایت می فرماید

یکی بربطی در بغل داشت مست

به شب، بر سر پارسایی شکست

چو روز آمد، آن نیک‌مرد سلیم

بر سنگدل برد یک مشت سیم

که دوشینه معذور بودی و مست

تو را و مرا بربط و سر شکست

مرا به شد آن زخم و برخاست بیم

تو را به نخواهد شد الا به سیم

از این دوستان خدا بر سرند

که از خلق بسیار بر سر خورند

خودمونیم توی این درگیری گناه این ساز بیچاره چه بوده

سلام

ممنون از شعر .
واقعا ;-)

احسان شهریاری یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام .نقل های زیبایی بود مرسی۰خوب باشی

درود بر احسان شهریاری

بهشب دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ق.ظ http://behshab.blogsky.com/

اشتباه نوشتم بایزید رو دوست دارم.اون ن لعنتی نمی دونم چطور اومده تو جمله من .اصلاح کنید لطفا



برام عجیب بود اما گفتم حتمن دلایل خودتو داری

مجتبی سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ق.ظ

سلام
زیبا بود... هم حکایت و هم شعر...

سلام

ممنونم

ya30 پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ب.ظ

چقدر لذت بخشه که ادم به این سرعت پاداش کارشو بگیره...!!!

سلام یاسی عزیز
ممنون از کامنت :-)

احسان ن جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ق.ظ


مم نون

:-)

احسان رضائی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.goojegeno.blogsky.com

اوه مای گاد این شهر و شهر شاهرود !! یکی از زیبا ترین شهرهای ایران هستند یه حال و هوای خاصی تو ی این دو تا شهر هست

درسته.

حرا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:06 ب.ظ http://3-14.blogsky.com/

باید دید

مانـالی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ http://daarchin.blogsky.com/

مرسی بابت اون ۱۰۰ تومانی!
و ممنون از تو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد